کد مطلب:36720 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134
ز اولیا اهل دعا خود دیگرند قوم دیگر می شناسم ز اولیا از رضا كه هست رام آن كرام در قضا ذوقی همی بینند خاص [صفحه 255] حسن ظنی بر دل ایشان گشود (مثنوی، دفتر سوم، ابیات 1879 -1883) دعا كردن وقتی برای یك فرد معنا دارد كه با عالم هستی احساس یگانگی نمی كند و خود را در برابر آن و متصرف در آن می یابد، اگر این تقابل، محو شود و برای شخص نوعی یگانگی با مجموع این نظام حاصل شود، دعا كردن او معنای متفاوتی می یابد و لو آنكه دعا كردن وی به ظاهر همانند سایر دعاها باشد. در آن حالت، وی دعای بیخودانه می كند كه در حقیقت دعای خداوند است نه او: آن دعای بیخودان خود دیگر است آن دعا حق می كند چون او فناست چون خدا با خود دعا و كد كند (مثنوی، دفتر سوم، ابیات 2219 -2220)
عارفان از مرتبه ای خبر داده اند كه فوق دعاست و فقط برای پاره ای از نوادر بندگان حاصل می شود. در این مرتبه اذن و فرمان بر جای خود هست، اما احوال شخص چنان است كه خود زبان به دعا نمی گشاید. یعنی در این مقام فرد بیرون از جهان یا مقابل جهان نیست، بلكه پاره ای از نظام هستی است. دست كم شخص در احوال نادری، خود را پاره ای از هستی می بیند و لذا در او شوق و طلب تغییر امری پدید نمی آید. در آن مرتبه او آنچه را كه در جهان یا بر او می گذرد چنان به عین ضرورت و مصلحت (و در حقیقت، از چشم خدا) می بیند كه گویی همه چیز در جای خویش است و لذا در او حالت دعا برای به جا آوردن امری نابجا پدیدار نمی شود. دعاها برای تغییرند. اگر كسی نظام ضروری عالم را آنچنان كه هست ببیند، تغییر یا طلب تغییر برایش معنا نخواهد داشت. این هم حالتی است كه اگر چه تجربه اش برای ما ناقصان دشوار است، اما كاملان به ما آموخته اند كه قابل تحقق است و حقیقت دارد:
گه همی دوزند و گاهی می درند
كه دهانشان بسته باشد از دعا
جستن دفع قضاشان شد حرام
كفرشان آید طلب كردن خلاص
كه نپوشند از عمی جامه ی كبود
آن دعا زو نیست گفت داور است
آن دعا و آن اجابت از خداست
پس دعای خویش را چون رد كند؟
صفحه 255.